www.ba2kdesign.com
..
I Babak , was born on November 2, 1971 in IRAN - TEHRAN .Most recently I was diagnosed with Cancer. My cancer rapidly spread to my abdomen and lungs in less than 5 months. My treatment consisted of surgery and Chemotherapy to reduce the Tumor.
At the current moment I responded well to the chemo and most of the cancer in my body has decreased however there is still one remaining Tumor. It is unfortunate that it had to take such a tremendous life changing experience for me to appreciate the value of my health and lead me to want to contribute and help out as much as I can.
Dealing with cancer treatments does not only affect the health of the patient but it also puts tremendous financial strain on the family members as well. Therefore I have created a website of my designs Ba2K to raise money to donate to Iranian children affected by this disease and their family members.
Please note that all proceeds and money raised by all purchases through My site www.ba2kdesign.com will be donated to those in need. Your contribution in any purchases is greatly appreciated.
Thank You
Babak
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
داند خدا که بعد خدا می پرستمت
هان ای وطن مگو که چرا می پرستمت
ذرات هستیم زتو بگرÙته است جان
چون برتری زجان همه جا می پرستمت
هر صبØدم باز کند آسمان درش
با سد هزار دست دعا می پرستمت
چون پای تا سر تو سزاوار Øرمت است
با عضو عضو خود سرو پا می پرستمت
چون مرغ پر شکسته ای از آشیان جدا
اینک از آشیان جدا می پرستمت
از یاد رودهای ک٠آلود نعره زن
دیوانه ام به شورو سدا می پرستمت
از یاد آن Ùضای Ùروزان نور بار
در زیر آن گرÙته Ùضا Ù…ÛŒ پرستمت
از یاد آن چنار کهن سال سبز پوش
در پیش برگ برگ جدا می پرستمت
چون بوی کل بیاد توام می برد بباغ
با لرزش نسیم صبا می پرستمت
هر جا که مطربی کند از عشق نغمه سر
در پرده پرده ساز و نوا می پرستمت
بعد مکان اثر نکند در دیار عشق
ای دور از نظر بکجا می پرستمت
ثروتمدار شهر سزاوار ذکر نیست
از یاد کودکان گدا می پرستمت
از یاد رÙتگان بخون غرق گشته ات
در خون و اشک کرده شنا می پرستمت
از یاد آنک بر لب شمشیر آبدار
سد بوسه داده روز دعا می پرستمت
از یاد سنگری Ú©Ù‡ سراÙراز مردمان
با خون خویش کرده بنا می پرستمت
گه با صریر خامه و گه با زبان دل
هم آشکار Ùˆ هم Ø®Ùا Ù…ÛŒ پرستمت
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
چکامه وطن
شبي دل بود و دلدار خردمند
دل از ديدار٠دلبر شاد و خرسند
که با بانگ « بَنان » و نام ايـران
دو چشمم شد زشور عشق، گريان
چو دلبر شور و اشک شوق را ديد
به شيريني، زمن مستانه پرسيد
بگو جانا Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم « وطـن » چيست؟
که بي مهرش، دلي گر هست، دل نيست
به زير « پـرچـم ايـران » نشستيم
و در را جز به روي « عشق » بستيم
به ÙŠÙـمـن عـشـق، دÙر نـاب سÙÙ€Ùـتيم
Ùˆ در وص٠« وطـن » اين گونه Ú¯Ùتيم
وطـن، يعني درختي ريشه در خاک
اصـيل و سـالم و پـر بـهره و پـاک
وطـن، خـاکـي سـراسـر اÙـتـخار است
Ú©Ù‡ از «جمشيد» Ùˆ از «کÙي» يادگار است
وطـن، يعني نـژاد آريـايـي
نـجـابت، مـهـرورزي، بـاصÙايي
وطـن، يعني سرود٠رقص و آتش
به استقبال« نـوروز٠» Ùـره وش
وطـن، خاک « اشـو زرتـشـت » جاويد
کـه دل را مي بـرد تـا اوج خـورشـيـد
وطـن، يعني « اوسـتـا » خواندن دل
بـه آيـيـن « اهــورا » مـانـدن دل
وطـن، شوش و چغازنبيل و کارون
ارس، زاينده رود Ùˆ موج جيØون
وطـن، تير و کمان « آرش » ماست
سـيـاوش هاي غرق آتش ماست
وطـن، « Ùردوسي » Ùˆ « شهنامه »ي اوست
کـه ايـران زنـده از هنـگـامـه ي اوسـت
وطـن، آواي « رخش » و بانگ شبديز
خروش « رسـتـم » و گلبانگ پـرويـز
وطـن، چنگ است بر چنگ نکيسا
سـرود بـاربـدهـا، خـسـروآسـا
وطـن، نقش و نگار تخت جمشيد شـکـوه روزگـار تخت جمشيد
وطـن، منشور آزادي کـورش شکوه جوشش خون سـيـاوش
وطـن، خرم زدين « بـابـک » پاک که رنگين شد زخونش چهره ي خاک
وطـن، « يعقوب ليث » آرَد پديدار Ùˆ يا « نـادر » شَـه پـيـروز اÙـشـار
وطـن، را لاله هاي سرنگون است زÙياد « آريوبرزن » غرق خون است
به يک روزش طلوع « مازيار » است دگر روزش « ابو مسلم » به کار است
وطـن، يعني دو دست پينه بسته به پـاي دار قالي ها نـشـسـتـه
وطـن، يعني هنر، يعني ظراÙت نـقـوش Ùـرش، در اوج لطاÙت
وطـن، يعني تÙÙ†Ú¯ بختياري غـرور مـلـي Ùˆ دشمن شـکاري
وطـن، يعني « بلوچ و کردستان » با صلابت دلـي عـاشـق، نگـاهي با مـهـابـت
وطـن، يعني خروش شروه خواني زخـاک پـاک « مـيـهـن » ديـده بـاني
وطـن، يعني بلنداي دماوند زقهر مـلـتـش، ضØاک در بند
وطـن، يعني « سهند » سرÙرازي چنان « ستارخان »اش پاکبازي
وطـن، يعني سخن، يعني خراسان سـراي جاودان عشق Ùˆ عرÙان
وطـن، Ú¯Ù„ واژه هاي شعر خيام پيام پر Ùروغ پـيـر بـسـطـام
وطـن، يعني « کمال الملک » Ùˆ عطار يـکـي نـقـاش Ùˆ آن يـک مـØÙˆ ديـدار
در اين ميهن دو سيمرغ است در سير يکي « شهنامه » ديگر، منطق الطير
يکي من را ز٠هَر، من، مي رهاند يکي دل را به دلـبر مي رسـاند
وطـن، خون دل « عين القضات » است نيايش نامه ي « پـيـر هـرات » است
خراسان است و نسل سربداران زجان بگذشتگان در راه ايران
وطـن، يعني « Ø´Ùا »، « قانون »، اشارات خــرد بـنـشـسـتـه در قــلـب عــبـارات
نظامي خوش سرود آن پير کامل « زمـين باشد تن و ايـران٠ما دل »
وطـن، آواي جان شاعر ماست صداي تار « باباطاهر » ماست
اگر Ú†Ù‡ قلب طـاهـر را شکستند Ùˆ دستش را به مکر Ùˆ Øيله بستند
ولي ماييم و شعر سبز دلدار دو بيت طاهر و هيهات بسيار
وطـن، يعني « تو » Ùˆ گنجينه راز تَـÙَاÙÙ„ از لـسـان الغيب شيراز
وطـن، دارد سرود « مثنوي » را زلال عـشـق پـاک مـعـنـوي را
تو داني « مولوي » از عشق لبريز نشد جز با نگاه شمس تبريز
مرا نقش « وطـن » در جان٠جان است همان نقشي که در « نقش جهان » است
وطـن، يعني سـرود مـهـرباني وطـن، يعني درÙØ´ کاوياني
زعطر خاک ميهن گر شوي مست کوير لوت ايران هم عزيز است
وطـن، « دارالÙنون »، ميرزاتقي خان شـهـيـد سـرÙـراز Ùـيـن کـاشـان
وطـن، يعني « بهارستان »، مصدق Øـضـوري بي ريا چـون ØµØ¨Ø ØµÙ€Ø§Ø¯Ù‚
زخاک پاک ما « پـروين » بخيزد بهار ، آن يار مهر آيين، بخيزد
Ú©Ù‡ از جان ناله با مرغ سØر کرد دل شـوريـده را زيـر وزبـر کرد
وطـن، يعني صداي شعر « نيما طـنـيـن جـان Ùـزاي مـوج دريا
وطـن، يعني « خزر »، « صياد »، جنگل « خليج Ùارس »، « رقص نور »، « مشعل »
وطـن، يعني « ديار عشق» و اميد ديار ماندگار نـسـل خـورشـيـد
کنون اي « هم وطن »، اي جان جانان بيــا بـا مـا بـگـو پـايـنـده ايـران
شاهکاری از استاد بادکوبه اي
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
پیراهنت را پاره کردند
مرد و زنت آواره کردند
خاک تورا خونین نوشتند
آنها که ننگ این بهشتند
گنجینه هایت رÙته تاراج
جان تو را صد زخمه آماج
Ùرهنگ تو رو به زوال است
امروز آسودن Ù…Øال است
مرز تو بر مرد تو بستند
از هر طر٠پشتت شکستند
صدبار جانت را دریدند
پیراهنت بر تن کشیدند
نام تورا بر نیزه کردند
نابودی ات انگیزه کردند
آزادگانت مرده در بند
آزادیت را Øبس کردند
خون Ù…ÛŒ زند Ùواره از چشم
در بند بند جان تو خشم
مام من ای مام قلندر
ای خوبتر از مهر مادر
خاک من ای خاک تکیده
ای جان به لبهایت رسیده
کشتند و آتش ها کشیدند
گیسوی نازت را بریدند
نوباوگانت طعمه تیر
بر هرچه Ùرق آثار شمشیر
خاک من آه ای آریا پوش
یلدا Ùˆ نوروزت Ùراموش؟
یک قطره مانده تا رهایی
ای قطره ی خونم کجایی؟
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
اگر ایران بØز ویران سرا نیست
من این ویرانسرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما اÙسانه رنگ است
من این اÙسانه ها را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگداز است
من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
بشوق خار صØراهای خکش
من این Ùرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را می پرستم
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانی رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاک
من ای مردم شما را دوست دارم
پاینده و جاوید ایران
شادروان مهدی اخوان ثالث
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
ایران ما اÙتخار جهان
سالها مشعل ما پیشرو دنیا بود
چشم دنیا همه روشن به چراغ ما بود
درج دارو همه در ØÚ©Ù… Øکیم رازی
برج Øکمت همه با بوعلی سینا بود
با Øکیمان جهان مشق خطی خوانا بود
عطر عرÙان همه با نسخه شعر عطار بود
اوج Ùکرت همه با مثنوی مولانا بود
داستانهای Øماسی به سرود Ùˆ بسزا
خاص Ùردوسی Ùˆ آن همت بی همتا بود
پند سعدی کلمات ملک العرش علا
عزل Øواجه سرود ملا اعلا بود
کاوه ماست که بر قا٠قرون عنقا بود
"تاج تاریخ جهان کوروش بزرگ هخامنش است"
کز قماشی Ùˆ منشی Ù…Øتشم Ùˆ والا بود
عدل کسری چه همایی است همایون سایه
Ú©Ù‡ نه بر صØنه تاریخ چنین سیما بود
شاه شطرنج ÙتوØات همانا نادر
کز سلØشوری Ùˆ لشگر Ø´Ú©Ù†ÛŒ غوغا بود
خاتم گمشده را باز بجو ای ایران
"Ú©Ù‡ بدان Øلقه جهان زیر نگین ما بود"
استاد شهریار
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
زنده باد هواداران وطن
زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن
هم وطن غمخوار او، هم اوست غمخوار وطن
دکتری Ùهمیده باید ØŒ دست در درمان زند
تا زنو بهبود یابد ØŒ Øال بیمار وطن
هر که دور از میهن خود ، در دیار غربت است
از برایش سرمه چشم است ، دیدار وطن
تا خس و خار خیانت را ، نسازی ریشه کن
Ú©ÛŒ مصÙّا Ù…ÛŒ شود ØŒ بهر تو گلزار وطن
پیکر مام وطن ، دانی چرا خم گشته است ؟
زان که مشتی اجنبی خواهند ، سربار وطن
به Ú©Ù‡ در Ùکر وطن ØŒ باشیم Ùˆ Ùکر کار او
پیش از آن کز دست ها بیرون رود کار وطن
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
شور وطن
هر Ú©Ù‡ را بر سر زسودای وطن اÙسر بود
هر کجا باشد تنی اهل وطن را سر بود
هر Ú©Ù‡ از میهن سخن گوید کلامش دلرÙباست
نغمه های بلبل این باغ رنگین تر بÙود
هر که از نام وطن دارد کلام او نشان
نامش آخر زینت اوراق هر دÙتر بÙود
هر که بهر زیب و زیور رو نتابد از وطن
چهره مام وطن را زینت Ùˆ زیور بÙود
آنکه از راه خیانت سرور جمعی شده است
زان بود ارباب که آن ارباب را نوکر بود
آنکه در هر کار می رقصد به ساز اجنبی
تازه گر شیرین برقصد لنگه عنتر بÙود
مهر میهن ، پرتو مردانگی ، عزمی قوی
این سه تا تنها دوای درد این کشور بÙود
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
ایران پرست باش
دست ار هد به پای گل و لاله مست باش
جامی بنوش و بی خبر از هر چه هست باش
بر Ùرق دوستان٠دو رو ØŒ پشت پای زن
در جنگ دشمنان وطن ، چیره دست باش
ÙØªØ Ùˆ شکست ØŒ لازمۀ زندگی بÙوَد
ای مرد زندگی ØŒ Ù¾ÛŒ ÙØªØ Ùˆ شکست باش
ترکی Ùˆ پارسی ØŒ نکند Ùرق پیش ما
از هر کجا که زاده ای ایران پرست باش
رهی معیری
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
بد خواه٠وطن
آن درد کدام است ؟ که درمان شدنی نیست
و آن لطمه کدام است ؟ که جبران شدنی نیست
بیمار٠وطن ، این همه از درد چه نالد ؟
دردی به جهان نیست که درمان شدنی نیست
آن را Ú©Ù‡ بوَد در صدد تÙرقۀ ما
بر گوی ، که این جمع پریشان شدنی نیست
هر چند که امروز خوشی ، جنس گران است
آن جنس گران چیست ؟ که ارزان شدنی نیست
کم گوی که آسان نشود مشکل ملّت
آن مشکل مرگ است ، که آسان شدنی نیست
بدخواه وطن ، بهر تو دلسوز نگردد
زین گرگ بیندیش ، که چوپان شدنی نیست
رهی معیری
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
جوان ایرانی
یکی گیتی یکی یزدان پرستد
یکی پیدا یکی پنهان پرستد
یکی بودا وآن دیگر برهمن
دگر زان موسی چوپان پرستد
یکی از روی دستور اوستا
Ùروغ Ùˆ خاور Ùˆ رخشان پرستد
یکی ذات Ù…Ø³ÛŒØ Ù†Ø§ØµØ±ÛŒ را
بسان Øضرت سبØان پرستد
گروهی پیرو وخشور تازی
Øدیث Ùˆ سنت Ùˆ قرآن پرستد
اگر پرسی ز کیش پور داوود
جوان پارسی ایران پرستد پرستد
استاد ابراهیم پورداوود
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
نگهبان٠وطن
ای وطن خصم ترا سنگ به جام اÙتادست
تشت٠رسوایی این بوم زبام اÙتادست
آتش کینه براÙروز ØŒ Ú©Ù‡ در خانۀ ما
هر دغل پیشه در اندیشۀ خام اÙتادست
روز خون ریختن از خائن Ù…ÙÙ„Ú© است امروز
از Ú†Ù‡ شمشیر تو ØŒ در بند نیام اÙتادست
ریشۀ خصم براÙÚ©Ù† Ú©Ù‡ زبون گشت Ùˆ ضعیÙ
جان٠این گرگ برآور ØŒ Ú©Ù‡ به دام اÙتادست
سر٠بیگانه پرستان به کمند است بیا
تا ببینی Ú©Ù‡ به دام تو کدام اÙتادست
خون ما خورد بداندیش و کسی آگه نیست
بس Ú©Ù‡ نوباوۀ جَم ØŒ در Ù¾ÛŒ جام اÙتادست
یوس٠مÙÙ„Ú© به زندان بلا مانده اسیر
بر رخ مهر ØŒ سیه پردۀ شام اÙتادست
ای نگهبان وطن نوبت٠جانبازی توست
سر Ùدا ساز ØŒ Ú©Ù‡ هنگام سر اÙرازی تو اÙتادست
رهی معیری
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
عشق ایران
پی دانش و علم کوشش کنیم
جهان روشن از نور دانش کنیم
نکو سیرت و مهربانیم ما
هواخواه درماندگانیم ما
به بیچاره مردم ، نکوئی کنیم
ستمدیده را ، چاره جویی کنیم
به پاکی ، زگل ها رباییم گوی
که پاکیزه روییم و پاکیزه خوی
به آموزگاران خود بنده ایم
که آموزگاران آینده ایم
زدانش چراغی است ما را به دست
Ùضیلت شناسیم Ùˆ دانش پرست
به نیکی ، که پیرایۀ گنج٠ماست
غم و رنج مردم ، غم و رنج ماست
چو خورشید و مه تابناکیم ما
Ú©Ù‡ Ùرزند این آب Ùˆ خاکیم ما
وطن خواه و ایران پرستنده ایم
که با عشق ایران زمین زنده ایم
رهی معیری
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
وطن من کجاست ؟
وطن یعنی آذربایجان و ستارخان و بابکهایش
وطن یعنی کوردستان و شیرزنان و دلاور مردانش
وطن یعنی خوزستان و اهواز و مردمان خون گرمش
وطن یعنی سیستان و بلوسچتان و دیار رستم هایش
وطن یعنی خراسان و سمرقند و بلخ و بخار و تاجیکهایش
وطن یعنی گیلان و مازندران و طبرستان و دیار مازیارهایش
وطن یعنی پارس Ùˆ اصÙهان Ùˆ یزد Ùˆ کرمان Ùˆ دیگر شهرهایش
وطن یعنی خلیج همیشه پارس تا دریای مازندرانش
وطن یعنی جزایر سه گانه Ùˆ بØرین Ùˆ آبهای گرمش
وطن یعنی ناموس یعنی شر٠یعنی زندگی یعنی ایران
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
عشق وطن
خاکم بسر ، ز غصه بسر ، خاک اگر کنم
خاک وطن Ú©Ù‡ رÙت ØŒ Ú†Ù‡ خاکی بسر کنم ØŸ
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند ØŒ Ùکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلهش برسر است و ، من
نامردم ار به بی کله ، آنی بسر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم
زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما
ای چرخ ! زیر و روی تو ، زیر و زبر کنم
جائیست آرزوی من ، ار من بآن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه میکنی ؟ بکن ای دشمن قوی
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
من آن نیم بمرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راØت هدر کنم
معشوق " عشقی " ای وطن ، ای عشق پاک
ای آنکه ذکر عشق تو شام Ùˆ سØر کنم
« عشقت نه سرسری است که از سر بدر شود »
« مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم »
« عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم »
« با شیر اندرون شد و با جان بدر کنم »
میرزاده عشقی
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
(BA)2K
عشق وطن
مرگ در راه ایرانم آرزوست
ای دل آهنگ نبردم آرزوست
صØنه ÛŒ دیدار مردم آرزوست
صØنه ÛŒ پیکار با اهریمنان
دوره ی پایان دردم آرزوست
جنگ بهر عزت و آزادگی
سرخی سیمای زردم آرزوست
جنگ بهر انتقام از دشمنان
Ø®Ùتن اندر خاکم آرزوست
Ø®Ùتن اندر خاک،گرد آب Ùˆ Ú¯Ù„
Ø®Ùتن اندرخون گرمم آرزوست
تا به Ú©ÛŒ اÙتادگی Ùˆ بندگی
مرگ خوش Ùرجامم ØŒ ایندم آرزوست
تا به کی دور از عزیزان و کسان
زین سپس دیدار یارم آرزوست
من ز Ú©Ù Ù‚Ùقاز Ùˆ اÙغان داده ام
Ú©ÛŒ نمایم صلØ؟جنگم آرزوست
وارهاندن ملک بØرین Ùˆ بلوچ
از ک٠بیگانگانم آرزوست
بر سراسر سرزمین این Ùلات
یک درÙØ´ کاویانم آرزوست
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
درد وطن
زاظهار درد ، درد مداوا نمیشود
شیرین دهان بگÙتن Øلوا نمیشود
درمان نما ، نه درد که با پا زمین زدن
این بستری زبستر خود پا نمیشود
میدانم ار که سر خط آزادگی ما
با خون نشد نگاشته ، خوانا نمیشود
باید چنین نمود و چنان کرد چاره جست
لیکن چاره با من تنها نمیشود ؟
تنها منم Ú©Ù‡ گر نشود ØÚ©Ù… قتل من
:
Øاشا ØŒ چنین معاهده امضا نمیشود
گر سیل سیل خون زدرودشت ملک هم
جاری شود ؟ معاهده اجرا نمیشود
مرگی که سر زده بدر خلق سر زند
من در بدر پی وی و پیدا نمیشود
ایرانی ار بسان اروپائیان نشد
ایران زمین بسان اروپا نمیشود
زØمت برای خود Ú©Ø´ Ú©Ù‡ خود بخود
اسباب راØت تو مهیا نمیشود
Ú©Ù… Ú¯Ùˆ Ú©Ù‡ کاوه کیست تو خود Ùکر خود نما
با نام مرده ØŒ مملکت اØیا نمیشود
ضایع مساز رنج و دوای خود ای طبیب
دردیست درد ما که مداوا نمیشود
مرغی Ú©Ù‡ آشیانه بگلشن گرÙته است
او را دگر ببادیه مأوا نمیشود
جانا Ùراز دیدۀ ØŒ عشقی است جای تو
هر جا مرو ، ترا همه جا ، جا نمیشود
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
صÙت ممالک بهشت نشان ایران
بهشت برين است ايران زمین
بسیطش سلیمان و شان را نگین
بهشت برین باد جان را وطن
مبادا نگین در ک٠اهرمن
بود تا بر اÙلاک ØŒ تابنده هور
ز بوم و برش چشم بد باد دور
کسی کو به بینش بود دیده ور
جهان را صد٠داند ،ایران گهر
زمین سرخوش ازابرنیسان اوست
گهر خاک ریگ بیابان اوست
دماغ خرد ازهوایش ترست
نم چشمه ساران او کوثرست
مسیØای خاکش به تن جان دهد
ز هر خشت او نور ایمان دمد
نظر در تماشای آن بوم و بر
بود چشم یعقوب و روی پسر
خراشد دلی گر به ویرانه اش
کند دلدهی خاک مردانه اش
کهن قلعه هایش Ú†Ùˆ Øصن ÙÙ„Ú©
کبوتر مثالان برجش ملک
سوادش بود دیده روزگار
یک از خانه زادان او نوبهار
گراز Ùخر بالد به کیهان ØŒ کمست
که اصطخر او تختگاه جمست
Ùریدون،یک ازخوشه چینان اوست
سلیمان هم از خوش نشینان اوست
بود لرزه درکشور روم و روس
ز روزی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ Ú©ÙˆÙت کاووس، کوس
کهین کاخش ایوان کیخسرویست
کمین طاق او غرÙÙ‡ کسرویست
دهد بیستونش ز Ùرهاد یاد
همان کار پرداز عشق اوستاد
بود غنچه لالائی در Øساب
بدامان الوند او Ø¢Ùتاب
دهد جوی شیرین زشیرین نشان
شکر خیز خاکش بود اصÙهان
Øزین لاهیجی -دوره صÙÙˆÛŒ
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
پریشانی ایران
ای دوست ببین بی سر و سامانی ایران
بدبختی ایران و پریشانی ایران
از قبر برون آی و ببین ذلت ما را
این ذلت ایرانی و ویرانی ایران
آوخ Ú©Ù‡ Ù„Øد ØŒ جای تو شد تا بقیامت
!
رÙتی Ùˆ ندیدی تو پریشانی ایران :
از وضع کنونی و زبدبختی ملت
زین Ùقر Ùˆ پریشانی Ùˆ ویرانی ایران
گردیده جهان تیره و گشته ست دلم تنگ
گوئی Ú©Ù‡ شدم Øبسی Ùˆ زندانی ایران
بگرÙته دلم سخت زاوضاع کنونی
بیچارگی Ùˆ Ù…Øنت Ùˆ Øیرانی ایران
" عشقی " بود ØŒ ار نوØÙ‡ گر امروز عجب نیست
خون می چکد از دیدۀ ایرانی و ایران
میرزاده عشقی
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
ایران زمین
تو ای پر گهر خاک ایران زمین
که والاتری از سپهر برین
هنر زنده از پرتو نام توست
جهان سرخوش از جرعۀ جام توست
بَر و بوم این ملک پاینده باد
بمان خرم ای خاک مینو سرشت
که در چشم ما خوشتری از بهشت
ترا زدل و جان پرستنده ایم
روان را به Ù…Ùهر تو آکنده ایم
بَر و بوم این ملک پاینده باد
مخور غم که آمد بهار امید
زشام سیه زاد ØµØ¨Ø Ø³Ù¾ÛŒØ¯
به تدبیر سر Øلقۀ راستان
شده Ù…ÙÙ„Ú© جَم غیرت باستان
بَر و بوم این ملک پاینده باد
رهی معیری
๑۩ چو ايران مباشد تن من مبــــاد ۩๑
وطن يعنی درختی ريشه در
وطن يعنی درختی ريشه در خاک
اصيل و سالم و پر بهره و پاک
وطن خاکی سراسر اÙتخار است
که ازجمشيد واز کی يادگار است
وطن يعنی سرود پاک بودن
نگهبان تمام خاک بودن
وطن يعنی نژاد آريايی
نجابت مهرورزی باصÙايی
وطن خاک اشو زرتشت
که دل را می برد تا اوج خورشيد
وطن يعنی اوستا خواندن دل
به آيين اهورا ماندن دل
وطن تير و کمان آرش ماست
سياوش های غرق آتش ماست
وطن نقش و نگار تخت جمشيد
شکوه روزگار تخت جمشيد
وطن منشور آزادی کوروش
شکوه جوشش خون سياوش
وطن يعنی خزر صياد جنگل
خليج Ùارس رقص نور مشعل
کنون ای هم وطن ای جان جانان
بيا با ما بگو پاينده ايران
بيا با ما بگو پاينده ايران
Reza Shah the Great
SHAHIDAN VATAN
شاهنشاها سر از خاک بردارو ایران ببین...
که ویران است بی توایران زمین
..Show your support for the group
and copy the code onto your page!
Proud to be Persian Join This Group
Proud to be Persian Join This Group
-IRAN_____IRAN____________________________________________ _IRANIR__IRANI____________________________________________ _IRANIRANIRANI____________________________________________ _IRANIRANIRANIR___________________________________________ __IRANIRANIRANI_______________IRANIRANIRANIRA_____________ __IRANIRANIRANIRANI_________IRANIRANIRANIRANIR____________ __IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__________ ___IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA________ ___IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA________ __IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRNAIRA_________ _IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN_________ _IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA__________ __IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__________ __IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__________ ___IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANI__________ ____IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN__________ _____IRRNIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRA__________ ______IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANI_______ _____IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR_______ ______IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN________ ______IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__________ __________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR__________ ___________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIR_________ ___________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRIRA______ _____________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIIRA_____ ______________IRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRANIRAN____ ___________________RANIRANIRANIR____IRANIRANIRANIRANIRAN__ ______________________IRANIRAN_______IRANIRANIRANIRAN_____ _____________________________________IRANIRANIRANIRAN_____
Proud to be Persian Join This Group
Proud to be Persian Join This Group
..
..
Unforgettable IRANIAN
( Martyr General Abdolmalekpor)
And Thousands of people
who were executed
by the Islamic regime of IRAN
(Cyrus The Great)
Darius The Great
Khashayar Shah
(KING Xerxes)
(Babak Khoramdin)
(Nader Shah Afshar)
(Amir Kabir)
Majesty
(Reza Shah Kabir)
Majesty
Reza Shah II
Majesty
Mohammad Reza Pahlavi
Athlete
Shaban Jafari
Athlete
GOLAMREZA TAKHTY
Martyr Akbar Mohammadi
Ahmad Batebi
Atefah Sahaaleh
Proud to be Persian
View All Members
..
Please sign the petition to STOP STONING FOREVER